Powered By Blogger

۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

سکس گروهی 3

دو هفته پيش اتفاقي افتاد كه من هنوز وقتي بهش فكر مي كنم احساس عجيبي بهم دست مي ده.
ماجرا از اين قراره كه من حدود 4 سال پيش با يكي از هم كلاسي هاي خودم در دانشگاه ازدواج كردم .
كل ورودي هاي رشته ما در سال 1374 بيست وسه نفر بودند كه از اين تعداد 7 نفر دختر و بقيه پسر بودن. نرگس كه من بعداً باهاش ازدواج كردم و ساناز ، خوشگل ترين وخوش هيكل ترين دختراي ما بودن ولي ساناز يه ذره از نرگس تپل تر و كوتاه تر بود . من و 2 تا از دوستام به علاوه نرگس و ساناز از ترم اول تمام واحدهامون با هم بود . رشتمون هم روانشناسي بود . خلاصه توي دانشگاه همه تو كف اين دو تا دختر بودن كه خدا نصيب ما كرده بود و توي همه كلاسها هم با هم بوديم . كم كم من به نرگس علاقمند شدم و موضوع رو باهاش در ميون گذاشتم و با هم دوست شديم . خيلي دوران خوبي بود . تقريباً ما هر روز با هم مي رفتيم بيرون . گاهي وقتا هم ساناز كه صميمي ترين دوست نرگسه با ما ميومد . خلاصه سال 1378 درس ما تموم شد وبعدش من و نرگس با هم ازدواج كرديم . دوران زندگي مشتركمون هم به خوبي و خوشي سپري مي شد . تقريباً هر 3-4 روز يه بار هم ساناز مي اومد پيش ما . من هم با اين كه نرگس هم خوشگل بود هم خوش هيكل ولي تا ساناز رو مي ديدم حشري مي شدم. البته اين حالت من به رفتار خود ساناز هم مربوط مي شد . چون ساناز هم خيلي لَوَند بود و هم طوري رفتار مي كرد كه آدم هر لحظه احتمال ميداد كه الان لخت مي شه !
خيلي وقتا كه نرگس و ساناز با هم مي رفتن خريد و ميومدن خونه موقع لباس عوض كردن ساناز من از سوراخ كليد اتاق خواب سعي مي كردم سانازو ببينم ولي چيز زيادي پيدا نبود . يك بار هم قرار شد ساناز شب پيش ما بمونه . وقتي نرگس از تو آشپزخونه گفت :
- يه لباس راحت به ساناز بده .
من يه شلوارك زرد استرچ با يه تاپ بي آستين مشكي براي ساناز آوردم ولي ساناز گفت:
- مرسي با همين لباسا راحتم
- حالا چي ميشه دست مارو رد نكني !
- آخه تو نه گذاشتي ونه ورداشتي رفتي ولنگ و واز ترين لباسي رو كه ميشده آوردي !
- چيه مي ترسي بخورمت ! نترس من نرگس رو بتونم بخورم كلي كار كردم !
- نه بابا نمي ترسم منو بخوري‌،- فقط چند وقته آرايشگاه نرفتم .الان خيلي ديدنيم !
خلاصه سر وته قضيه با يه شلوار لي و يه پيراهن آستين بلند هم اومد . اين اوضاع و احوال ادامه داشت تا اين كه ساناز هم تو سال 1379 ازدواج كرد و به خاطر كار شوهرش مجبور شدن برن كرج زندگي كنن . بعد از ازدواج ساناز ، رفت و آمد ما به خاطر دوري راه به 10-15 روز يه بار تبديل شد ولي ديگه اگه ما مي رفتيم كرج يا اونا مي اومدن تهران شب پيش هم مي مونديم . ساناز بعد از ازدواج ديگه جلوي شوهرش رفتارهاي تحريك كننده نميكرد ولي در عوض هي لباساي باز مي پوشيد . من كه اين همه سال تو كف ديدن هيكل ساناز بودم ديگه تقريباً همه جاشو بدون كوچكترين زحمتي ميديدم. شبايي كه ما كرج بوديم 4 تايي كنار هم ميخوابيديم . نرگس بين من و ساناز مي خوابيد و حميد شوهر ساناز هم كنار ساناز . وقتي هم كه تهران بوديم جاي ساناز و حميد و تو اتاق نشيمن جلوي تلويزيون مي انداختيم و خودمونم كه تو اتاق خواب مي خوابيديم . ولي تا قبل از خواب همگي تو نشيمن و جلوي ماهواره ميشستيم . دفعات اول من كه كنترل ماهواره تو دستم بود فقط رو كانالاي شو نگه مي داشتم اما كم كم كانال فشن و بعد از 3-4 ماه هم كانال ايكس ايكس ال كه تا از 1 تا 5/2 نصفه شب سانسوري بود رو مي گرفتم و بحث و مي كشوندم به حرفاي سكسي يا جوكاي مورد دار . طرز نگاه ساناز به من و خنده هاي شهوت برانگيزش بعد از شنيدن جوكها منو حالي به حالي مي كرد . ديگه انقدر راجع به اين مسائل با هم حرف زده بوديم كه مثل نقل و نبات از سكس و هيكل زنا تو ماهواره با هم صحبت مي كرديم . اما تو تابستون امسال يه چيزي پيش اومد كه براي من هم عجيب بود هم خوب .
ماجرا از اين قرار بود كه توي تير ماه ما با هم رفتيم شمال وهمون شب اول تا خرخره مشروب خورديم و نشستيم به ورق بازي من و نرگس شديم يه تيم ، ساناز و حميد هم يه تيم . حكم بود و قرار شد هر تيمي كه تو هر دست مي بازه يه تيكه از لباسشونو در بيارن . حساب كرديم ديديم هر تيم در مجموع 7 تيكه لباس هم بيشتر نداره . من و حميد يه تي شرت ، ‌يه شلوارك و يه شرت ! نرگس و ساناز هم يه تي شرت ، ‌يه شلوارك ، يه شرت و يه كرست !! يعني تيمي كه در پايان مي بازه لخت لخت بايد بشه ! در مجموع هم هر كي باخت از خونه كه فقط يه اتاق بود بره بيرون تا تيم برنده با هم حال و حولشونو بكنن . بازنده ها وقتي برگشتن تو جلوي اونا با هم حال كنن . شرط خفني بود ولي انقدر مست بوديم و حشري كه هيچي حاليمون نبود . خلاصه سه دست پشت سر هم ما باختيم و شلوار و تي شرت من وتي شرت نرگس پريد . بعد دست چهارم و پنجم رو ما برديم و بلوز و شلوار حميد هم در اومد . هر چي بيشتر بازي ميكرديم بيشتر هيجاني مي شديم . دست ششم رو هم ما باختيم و نرگس شلوارشم در آورد . دست هفتم ما اونارو كت كرديم و چون حاكم كتي بود ، 3 دست حساب مي شد . ساناز پاشد و بلوز و شلوارشو درآورد و بعد از كلي مشورت و تبادل نظر حميد پاشد و شرتشو درآورد . كيرش از مال من دراز تر بود و سياه تر ولي مال من كلفت تراز مال اون بود . وقتي حميد داشت مي نشست ساناز با خنده گفت :
- تا حالا انقدر گونده نشده بود ! سعي كن اينارو ببريم كه حيفه من اينو امشب از دست بدم .
حالا ديگه شده بوديم 5-4 به نفع ما . دست بعدي هم ما برديم و ساناز با كلي ادا و اطوار پاشد كه كرستشو باز كنه . ولي قبل از اين كار گفت حداقل يه آهنگ بذارين كه با رقص لخت شم . آهنگ هم گذاشتيم و ساناز شروع كرد به رقصيدن . موقع رقص زبونش رو جلوي حميد در مي آورد و دور لباش مي ماليد . من كه كاملاً قاط زده بودم ديدم كيرم شده عين بادمجون ! بالاخره ساناز كرستش رو باز كرد و من بيشتر حشري شدم . جداً سينه هاي قشنگي داشت . نوكش صورتي كمرنگ بود . نه سينش و نه نوكش خيلي گونده نبودن ولي معلوم بود از اون سينه هاي نرمه . ساناز هم نشست و يه دستش رو سينش بود و يه دستش به ورقا . اما بر اساس قانون نانوشته حكم كه ميگه دست شش سنگينه ، ما دست بعدي رو تا مرز كتي هم رفتيم ولي كت نشديم و شديم 6-5 به نفع ما. اگه كت مي شديم كل بازي رو باخته بوديم و ديگه كارمون تموم بود . براي مجازاتمون بعد از كلي مشورت قرار شد نرگس كرستشو دربياره تا جفتمون با شرت بمونيم.
همين هم شد و دست بعد شروع كرديم . تو دست بعد ، 5 دست ما گرفته بوديم و 6 دست اونا كه حميد يه بازي اشتباه كرد و ما دو دست پشت سر هم گرفتيم و كل بازي رو برديم . منم به شوخي به حميد گفتم :
- شرت خانومتو جلوي ما در آوردي !
ساناز پاشد و برعكسِ كرستش ، تو يه چشم به هم زدن شرتشو كشيد پائين ! همون طور كه حدس ميزدم مورچه روكسش ، بكس و باد ميكرد ! به هر حال با شوهرش اومده بود شمال ديگه !
بعد اونا كه حالشون هم گرفته شده بود لباساشون رو پوشيدن كه برن بيرون تا ما با هم حال كنيم . ولي خانوما يهو تصميم گرفتن كه همون جا و جلوي هم با شوهراشون حال كنن . فقط شد قرار ما كه برنده بوديم بريم زير ملافه ولي اونا حق نداشتن خودشونو بپوشونن . انقدر مست بودم كه از اون لحظات چيز زيادي يادم نيست فقط نگاه هاي شهوت انگيز و لوند ساناز به همراه صداي آه و اوهش كه با هر كدومش بعداً چند بار جلق زدم از خاطرم نرفته . جالب اين جاست كه هيچكدوم از ما هم راجع به اين مسأله بعدا ً با هم حرف نزديم .
اما اصل ماجرا مربوط ميشه به دوهفته پيش كه حميد رفته بود مأموريت 3 روزه و روز سوم ساناز اومده بود خونه ما . صبح كه من سر كار بودم ظاهراً نرگس و ساناز با هم رفته بودن تجريش براي خريد . شب كه من اومدم خونه ساناز داشت حاضر مي شد كه بره كرج ، چون حميد نصفه شب بر مي گشت . نرگس با ديدن من خوشحال شد و گفت كه سانازو برسونم كرج . منم قبول كردم وگفتم كه نرگس هم بره حاضر شه ولي نرگس كه پريود هم شده بود گفت ترجيح ميده كه زودتر بخوابه .
منم با ساناز راهي كرج شديم . توي راه براي اين كه سكوت بشكنه شروع كردم از دوره دانشجوئيمون صحبت كردن . در عين رانندگي و صحبت كردن من به پاهاي تپل ساناز هم زير چشمي نگاه مي كردم . كم كم بحث رو كشوندم به شمال و بازي حكممون . از اون موقع تا حالا 4-5 ماه مي گذشت و كسي راجع به اون شب چيزي نگفته بود . اولش گفتم :
- آدم وقتي مست مي كنه كارايي رو كه در حالت طبيعي دوست داره انجام بده ولي روش نميشه ،- مي كنه !
- منظورت حكم بازي كردنه ؟!
- نه ، خودت بهتر مي دوني منظورم چيه .
- يعني تو در حال طبيعي دوست داري لخت بشي ؟
- نه . فكر هم نمي كنم اون شب كسي خودش دلش مي خواست كه لخت بشه ، بلكه فكر كنم هممون مي خواستيم لخت همديگرو ببينيم .
- نمي دونم والا.
- ببين اين يه حس طبيعيه كه آدم كسايي رو كه ميشناسه بخواد از همه چيزشون آگاه بشه .
خلاصه با زبون بي زبوني بهش مي خواستم بفهمونم كه چه احساسي نسبت بهش دارم . وقتي رسيديم كرج ساعت 9 شب بود و حميد هم قرار بود حول و حوش 2-3 نصفه شب برسه . من كه كيرم بد جوري به گزگز افتاده بود دنبال يه بهونه ميگشتم كه برم بالا تا شايد بتونم ساناز رو هم حشري كنم و ترتيبشو بدم . نزديكاي خونشون كه رسيديم براي اينكه برم توي خونشون ، گفتم :
- كاشكي يه جوري به نرگس خبر بدم كه رسيديم كرج و تا يكي دو ساعت ديگه من مي رسم خونه .
- آره ، اينجوري نرگسم از نگراني در مياد . من بهش زنگ مي زنم و ميگم . تو هم زودتر برو . ببخشيد كه مزاحمت شدم .
من كه تيرم به سنگ خورده بود با لحن ساختگي گفتم :
- خواهش مي كنم اين چه حرفيه !
ساناز پياده شد و رفت تو خونشون ، منم راه افتادم برگردم كه يهو يه فكري به كلم زد . زود برگشتم در خونه ساناز اينا و زنگ خونشونو زدم . بعد از چند لحظه ساناز اف اف رو برداشت و گفت :
- بله ؟
- سلام ، منم . ببخشيد مزاحم شدم . ميشه يه لحظه درو باز كني ؟
- خواهش مي كنم ، بفرمايين ...
به سرعت رفتم بالا و رسيدم پشت در آپارتمانشون . در نيمه باز بود . در زدم و رفتم تو كه ساناز از تو اتاق خوابشون داد زد :
- ببخشيد من الان ميام .
- من مزاحم شما نمي شم ، حقيقتش ديدم راه طولانيه گفتم يه دستشويي برم كه با خيال راحت تا تهران رانندگي كنم .
- خواهشمي كنم ، اتفاقاً منما گفتم تا هنوز سر حالم يه دوشي بگيرم بهتره ، كه تا لباسامو در آوردم تو زنگ زدي . حالا خوب شد هنوز نرفته بودم تو حموم .
من كه ديدم همه چي داره جور ميشه گفتم :
- پس تو رو خدا تو كارتو بكن منم ميرم دستشويي و بعد هم در رو مي بندم و ميرم .
خلاصه از ساناز كه ظاهراً هنوز لخت بود واز توي اتاق خواب حرف مي زد اصرار و از من انكار ، تا اينكه بالاخره قرار شد اول من برم تو دستشويي كه ساناز هم بتونه از جلوي در دستشويي رد بشه و بره تو حموم.
من كه اولش اصلاً نيازي به دستشويي نداشتم وقتي پامو گذاشتم تو دستشويي ديدم مثانم داره مي تركه ! خلاصه كارمو كردم و گفتم :
- رفتي يا نه ؟
ديدم صدايي نيومد اين دفعه با صداي بلند داد زدم :
- ساناز رفتي حموم ؟
اونم داد زد :
- آره تو حمومم .
در رو باز كردم و از دستشويي اومدم بيرون ، در حموم درست بغل در دستشويي بود . وقتي اومدم بيرون ديگه صداي آب هم مي اومد .
گفتم :- من رفتم ، در حموم رو قفل كن چون من نمي تونم در خونه رو قفل كنم .
- قفل اينم خرابه . مهم نيست ما هيچوقت در خونه رو قفل نمي كنيم .
دلم مي خواست بحث رو دوباره به سكس برسونم واسه همين گفتم :
- داري خودتو آماده مي كني براي حكم بازي كردن با حميد !؟
- چي ؟
- گفتم امشب مي خواي با حميد حكم بازي كني ؟
با خنده گفت :
- تو برو فكر خودت باش كه امشب فقط مي توني فال بگيري !
- چرا ؟
- آخه نرگس فصل گلابگيريش شروع شده !
- آهان . تو كي گلاب گيري مي كني ؟
و بلافاصله در حموم رو با دقت و به آرومي باز كردم . ساناز داد زد :
- 20 روز ديگه ، چون تازه تموم شده !
وقتي جملش تموم شد من تو حموم بودم و اونم رو به دوش و پشت به در داشت موهاشو خيس مي كرد . با صداي آروم گفتم :
- حالا چرا داد ميزني ؟
ساناز يه جيغ كشيد و همون طور پشت به من گفت :
- پارسا تورو خدا برو بيرون !
- اگه مي خواستم برم بيرون كه ديگه تو نمي اومدم !
- خجالت بكش ، به نرگس مي گما !
من كه حسابي حشري شده بودم گفتم :
- تو به حرفاي من گوش كن ، اگه بعدش گفتي برو بيرون ، مي رم !
- تو اول برو بيرون !
- ببين من الان تقريباً 7-8 ساله كه تو كف توام و مطمئنم كه تو هم اينو حس كردي . حالا هم خيلي صاف و پوس كنده ميگم ، ميخوام باهات حال كنم . اگر هم بگي نه مطمئن باش هيچ وقت ديگه مزاحمت نمي شم .
بعد سكوت طولاني بين ما حاكم شد تا اينكه ساناز برگشت رو به من گفت :
- دوستت دارم ! از همون اول هم دوستت داشتم ولي روزي كه نرگس از عشقش نسبت به تو برام گفت اين راز براي هميشه تو دلم موند تا همين الان !
شاخ درآورده بودم ، اصلاً نمي دونستم كه چي كار بايد بكنم . در حالي كه ساناز لخت لخت جلوم وايساده بود و مي گفت دوستت دارم ، من هاج و واج فقط نگاش مي كردم . بعد از چند لحظه رفتم جلو و آروم بغلش كردم . اما بالاخره به خودم اومدم و گفتم :
- راجع به چيزي كه فقط مي تونه باعث ناراحتيمون بشه حرف نزنيم بهتره . الان تو شوهر داري داري و منم زن دارم و هر دومون هم زندگي خوبي داريم . پس همين كه بدونيم همديگرو دوست داريم كافيه . حالا هم اگه مي خواي من فقط مي تونم از لحاظ جسمي ارضات كنم . اگر هم نه مطمئن باش رابطه ما هيچ تغييري نمي كنه .
چيزي نگفت و منم برگشتم برم از حموم بيرون كه از پشت دوتا دستشو گذاشت رو كيرم و از رو شلوار با كير من بازي كرد و منم كم كم لباسامو درآوردم و با هم رفتيم زير دوش . با همديگر قشنگ ور رفتيم و بعد از چند دقيقه لب گرفتن اومديم بيرون . تنش واقعاً قشنگ بود فقط يه خورده شكمش بيرون زده بود . با هم رفتيم تو اتاق خوابشون و من رفتم سراغ كسش . بر عكس اون دفعه كه تو شمال كسش رو ديده بودم و اصلاً پشم نداشت ، اين بار يه مقدار مو داشت . شروع كردم به ليسيدنش و اول دور و ور كسش رو خوب ليسيدم تا حشري ترش كنم بعد برم سراغ كسش . تو اين مدت ساناز هيچ عكس العمل خاصي انجام نمي داد، اما وقتي زبونم رو بردم رو كسش ، يه آه نصف و نيمه كشيد . كم كم احساس كردم داره حشري ميشه . در حال ليسيدنش همش به دوره دانشجوئيمون و آرزوي چنين روزي فكر مي كردم كه يهو احساس كردم صداي آه و اوه ساناز توي خونه پيچيده و با دستاش داره سرمو به عقب هل ميده . فهميدم داره ارضا ميشه ولي نمي خواد الان ارضا بشه . سرم رو بردم كنار ، ساناز پاشد و بهم گفت بخوابم . منم خوابيدم و اون اومد سر و ته رو من قرار گرفت و شروع كرد با كير من ور رفتن . كيرم راست راست شده بوده بود ، اونم هي كيرمو مي ليسيد و با تخممام ور مي رفت . بعد كسش رو كاملاً مقابل دهن من قرار داد بالا و پائين كرد . گفتم :
- دوباره بليسم ؟
- بخورش !
مثل اين كه خيلي حالي به حالي شده بود . به محض اين كه شروع كردم به خوردن كسش ، اونم كير منو كرد تو دهنش . بعد از چند دقيقه احساس كردم كم كم ديگه آبم داره مياد . بهش گفتم :
- نمي خواي بخوابي رو تخت .
با مالش كسش به صورتم فهميدم مي خواد ادامه بده . دوباره گفتم :
- الان آبم ميادا !
هيچي نگفت و با حرص بيشتري به ساك زدنش ادامه داد و بعد چند لحظه لذت وصف نشدني هميشگي سراسر وجودمو گرفت و آبم اومد . ساناز هم بدون اين كه كيرم رو از تو دهنش در بياره تمام آب منو خورد و بدن خودش هم بلافاصله شروع كرد به لرزيدن و جيغي كشيد و آروم روي من افتاد .
در حالي كه بي جون روي هم افتاده بوديم پرسيدم ساعت چنده ؟ گفت كنارته . برگشتم و ديدم يه ربع به دهه! و من بايد يه ربع ديگه تهران باشم . پيش خودم گفتم كه يا مي گم تو اتوبان تصادف شده بود و ترافيك بود و يا ميگم ماشين خراب شده بود . تو اين فكر وخيالا بودم كه ديدم ساناز دوباره داره كير منو ميخوره و با تخممام ور ميره . تا يه ذره كيرم سفت شد ، پاشد و رو به سقف دراز كشيد و لاي پاشو باز كرد . منم مثل خودش بدون يه كلمه حرف زدن چرخيدم و افتادم روش . با اولين فشار به راحتي كيرم رفت تو كسش ، چون هم اون و هم من كاملاً لزج شده بوديم . احساس عجيبي داشتم . هم احساس خيانت و هم احساس به آرزو رسيدن . در حال دادن چنان به من نگاه مي كرد كه باعث مي شد بيشتر حشري بشم . كم كم صداشم دوباره دراومد و اونم حشري شد . دلم نمي خواست زود تموم بشه براي همين كيرمو در آوردم و ساناز رو برگردوندم و شروع كردم با كونش ور رفتن . بعد كير لزجمو گذاشتم رو سوراخ كونش و چند بار فشار دادم تا ذره ذره بره تو كونش . سرش كه رفت با چند بار تلمبه زدن تمام كيرم تو كونش بود با هر ضربه من كون ساناز مي لرزيد . صداي آه و اوهش به آخ و واي و پاره شدم تبديل شده بود ولي هردومون داشتيم لذت مي برديم . بعد ساناز گفت دوباره از جلو بكن . منم ساناز بر گردوندم و هردومون يه وري دراز كشيديم و كردن رو ادامه دادم . در حال كردنش سينه هاي نرمشو مي ماليدم و لذت مي بردم . بالاخره سر و صداي منم بلند شد . تا اومدم خودمو كنار بكشم ساناز گفت :
- مي خوام ازت بچه دار شم !
- خل شدي ؟
- نترس به اسم تو تمومش نمي كنم .
- آخه چه جوري مي خواي به حميد بگي حامله شدي ؟
- نگران نباش ، قرص مي خورم و ميگم بريزه توم ولي بعدش ميگم قرصه اثر نكرده !
- باور ميكنه ؟
- وقتي بچه بياد مجبوره باور كنه !
با ترديد در حالي كه كيرم دوباره شل شده بود كردنمو ادامه دادم و پرسيدم تو مي توني بازم به ارگاسم برسي ؟‌ گفت تا سه بار هم امتحان كردم ! با شدت بيشتري به كردن ادامه دادم ولي خودمو نگه داشتم تا اونم به ارگاسم برسه . تا ديدم تن صداش داره عوض ميشه منم كيرمو منقبض كردم و آبمو ريختم تو كسش. خيلي بهم چسبيد چون من هميشه يا با كاندوم نرگس رو مي كردم و يا اين كه موقع اومدن آبم ، كيرمو مي كشيدم بيرون . بعد چند دقيقه پاشدم و ساعت رو نگاه كردم . 30/10 بود . سريع لباسامو پوشيدم و راه افتادم . 15/11 رسيدم خونه و ديدم نرگس با نگراني منتظر منه . تا منو ديد گفت :
- هيچ معلوم هست تو كجايي ؟
- بابا اين لعنتي بازم خراب شده بود . كلي كنار جاده معطل شدم و آخرشم 20 هزار تومن پياده شدم تا اين امداد خودروها اومدن درستش كردن .
از اون روز تا حالا نگرانم كه ساناز بچه دار ميشه يا نه . فقط مي دونم همون شب ساناز يقه حميد رو گرفته كه با هم مشروب بخورن . بعد انقدر بهش مشروب داده كه مست كرده و بعد هم با هم سكس داشتن و ساناز هم برنامشو پياده كرده . خدا كنه گندش در نياد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر